در خانه ای در آکسفورد، سه نفر در حال صبحانه خوردن هستند، آنها درباره پایتخت چک اسلواکی صحبت میکنند. Joseph در Prague به دنیا آمد، اما وقتی او مردی جوان بود، آن شهر را ترک کردو اکنون یک پیرمرد است. او بار دیگر دوست دارد Prague را با وجود ترسی که دارد قبل از مرگش ببیند. او هنوز در Prague جشن کریسمس دیگری را به خاطرمی آورد.